مرحوم نخودكي 146 سال پيش در اصفهان متولد شد و بهخاطر ارادت پدرش به حاج
محمدصادق تختفولادي، از همان اوان کودکي تحت تربيت اين درويش غيرحوزوي
قرار گرفت. خود را ملزم به اطاعت از حاج محمد صادق دانست و او نيز حسنعلي
را «بنده علي» ناميد. حسنعلي تا 11سالگي که درويش فوت کرد، دست خويش را به
دست او سپرده بود. در نوجواني در حوزه اصفهان از فقه و فلسفه ملامحمد کاشي
و از فلسفه و حکمت جهانگيرخان قشقايي استفاده برد و سپس به نجف رفت و در
درس حضرات آيات سيدمحمد فشارکي و سيدمرتضي کشميري که شيخحسنعلي وي را
«يگانه عصر خويش و مستجاب الدعوه» ميدانستند.
پس از سفرها و مراجعتهاي متعدد به اصفهان، مشهد و نجف تصميم به سفر حج
گرفت و با شيخفضلالله نوري همسفر شد. شيخفضل الله ارادت زيادي به وي
نشان داد؛ به شکلي که وقتي «شريف مکه» براي برطرف شدن نياز خود به او
مراجعه ميکند، شيخفضلالله، حاج شيخحسنعلي را براي برآورده شدن اين
حاجت معرفي ميکند.
از سال 1327 قمري تا پايان عمر به مدت 34سال در مشهد ساکن شد و در ابتدا
به تدريس فلسفه و عرفان پرداخت، ولي بعد از مدتي از تعليم اين دروس خودداري
کرد (همان، ج2، ص 19) و حتي ديگران را از تحصيل آن نهي کرد و تنها با وجود
شرايطي مثل مطالعه همه اخبار و احاديث اهل بيت (ع)، دانستن علم طب و
تزکيه و رياضت نفس، تحصيل اين علوم را جايز دانسته بود و ميگفت: «بخشي از
معضلات علم حکمت و فلسفه، جز با مکاشفه حل شدني نيست.»
حاجشيخحسنعلي نخودكي نسبت به ديگر علوم، به مانند «فلسفه» حساسيت نداشت و
حتي تحصيل علومي مثل «سحر» را لازم ولي استعمال آن را حرام ميدانست.
(همان) البته روي خوشي به «اصول فقه» نشان نميداد و ميگفت: «قسمتي از اين
علم واجب و بسياري از آن اتلاف عمر است.»
با حاکمشدن رضاخان و سختگيري او بر روحانيون و پيش آمدن مسائلي مثل کشف
حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد، همچنين با مراجعات مکرر به شيخحسنعلي، وي چند
سال پايان عمر را به روستاهاي اطراف مشهد رفت و چون توقف ايشان بيشتر در ده
«نخودک» بود، به نخودکي معروف شد. (همان، ج2، ص 23) وي هرچند از کارهاي
رضاخان رضايت نداشت ولي در عين حال ميگفت: « اگر رضا شاه از بين برود فساد
آن بيشتر از صلاح آن است. (چند سال ديگر خودش نابود ميشود.) »
آن چيزي که باعث شهرت حاج شيخحسنعلي نخودکي شده است، نقل کرامات و
داستانهاي شگفتانگيز فراوان از اوست. خود او نيز در نامهاي به اين شهرت و
سوءاستفاده بعضي از آن اشاره ميکند. (همان، ج1، ص 136) آيتالله مرواريد
که از شاگردان و سالهاي زيادي تحت تربيتش بوده است، دراين باره گفته بود:
«هر روز در جلوي منزل او و حتي در محل تدريس او...
بيماران صف ميكشيدند و از او دعا ميخواستند و آن بزرگ، هميشه با روي خوش
با آنها برخورد ميكرد و گاه براي پيدا كردن نوعي از گياهان دارويي، به
كوهها و نواحي اطراف مشهد مقدس ميرفت و كمتر در شهر بود و همين عامل و
عوامل ديگر، سبب ميشد كه نتواند به نحو دلخواه به تدريس علوم بپردازد؛ ولي
با اين حال، تا آنجا كه فرصت داشته، به تدريس و پرورش شاگرداني پرداخته
است؛ اما به دليل شهرت او در استجابت دعا و مداواي بيماران، از شاگردان و
كرسي تدريس او اطلاعات كمي در اختيار ميباشد.»
نقل اين کرامات توسط افراد موجه به حدي بوده است که آيتالله العظمي
مرعشينجفي در كتاب «المسلسلات في الاجازات» مينويسد:« او در بين مردم به
مستجابالدعوهبودن شناخته شده بود و بسياري از حاجتمندان و بيماران به او
پناه ميبردند؛ پس او براي آنها دعا ميكرد يا براي آنها دعاها و حرزهايي
مينوشت و به اين وسيله، گرفتاري آنها برطرف ميشد و بيماران آنها شفا
مييافتند و با اين وجود، در كمال تواضع و فروتني بود و هيچ ادعايي نداشت و
نمونه بارز زاهداني بود كه تنها به خدا توجه دارند و از امور دنيوي دور
هستند.»
البته مرحوم نخودکي در بعضي نامهها و درخواستها به کلي اظهار بياطلاعي و
عدم توانايي ميکرد و حتي در بعضي نامهها با بيان صريح مينوشت: «هر کاري
راهي دارد و بايد از طريق عادي و طبيعي خود انجام شود و خلاف عادت درست
نيست. ائمه ما که صدر اعظم در خانه خدا ميباشند چنين کاري نکردند تا چه
جاي ديگران، گاهي از باب معجزه يا کرامت کاري ميکردند ولي ميگويند با يک
گل بهار نميآيد، عموما هرگز اينگونه رفتار نميکردند.» (نشان از
بينشانها، ص 150) او همچنين گفته است: «چون فقها عنوان ميدارند که اگر
کسي در بلدي بود که مجتهد نداشت و دست او به مجتهد نميرسيد اما يک نفر
بود که بتواند جامع عباسي شيخبهايي يا حديقه مجلسي را درس بگويد و توضيح
دهد، تکليف مردم آن است که تا وقتي که به مجتهدي برسند مسائل را از او اخذ
کنند. حقير به اين عنوان گاهي دوستان را که طالب راه خدا ميبينم... مطالبي
که از بزرگان شنيدهام به آنها ميگويم.»
آيتالله مرتضي مطهري نيز به تمجيد از مرحوم نخودکي ميپرداخت و تحت تاثير
همين نقل کرامات، گفته بود: «لابد كم و بيش اسمش را شنيدهايد و در اينكه
او كارهاى خارقالعاده زياد داشته من خيال نمىكنم اصلا بشود ترديد كرد.
همين آقاى آيتالله خوانسارى حاضر براى من از خود حاج شيخحسنعلى بلاواسطه
نقل كردند؛ مىگفتند وقتى كه مرحوم حاج شيخحسنعلى در نجف بود وارد
رياضتهاى زيادى بود و گاهى حرفهايى مىزد كه شايد براى او گفتنش جايز بود
ولى براى ما شنيدنش جايز نبود يعنى ما پرهيز داشتيم بشنويم. گاهى مىگفت
من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت... مى بينم.»
اظهار ارادت و نزديکي علما به شيخحسنعلي نخودکي محدود به همين چند عالم
نامبرده نميشود. آيتاللهالعظمي بروجردي يکي از علمايي است که رابطه
بسيار نزديکي با مرحوم نخودکي داشت و انس زيادي به ايشان پيدا کرده بود.
(مجله حوزه، فروردين و ارديبهشت 1370، مقاله بروجردي در بروجرد) مرحوم
نخودکي نيز بنا به گفته آيتالله محسني ملايري از مقلدان آقاي بروجردي بوده
است: «ايشان سالها قبل از رحلت مرحوم آيتالله اصفهاني مقلد مرحوم
آيتالله بروجردي بود واظهار ميداشت من از راه علوم غريبه کشف کردهام که
ايشان اعلم است.»
از ديگر علماي ارادتمند به مرحوم نخودکي آيتالله العظمي خوئي بود. از سوي
ديگر، آيتالله العظمي سيدموسي شبيري زنجاني در خاطرهاي از آيتالله
العظمي بهجت در اين باره ميگويد: «آقاي بهجت نقل ميكردند زماني كه آقا
شيخمحمود حلي به نجف آمدند ما براي ديدن ايشان خدمتشان رسيديم و ايشان نيز
براي بازديد به خانه ما آمدند، وقتي آيتالله خوئي شنيدند كه آقا
شيخمحمود به منزل ما ميآيند براي ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح
ديد ديگري (از نظر معنوي) به ايشان كنند... آقاي خوئي فرمودند: من دلم
ميخواست مقداري از آقا حسنعلي نخودكي اصفهاني تعريف كنيد، تا وقتي ما
ميخواهيم براي اثبات عالم ماورا دليل بياوريم، تنها از آيات و روايات
استفاده نكنيم بلكه از حالات يك شخص هم در اين مورد استفاده كنيم. آقا
شيخمحمود فرمودند: آقا شيخحسنعلي مختصرات داشت (يعني مختصري از مطالب و
عوالم را داشتند)، و اگر شما به همين كارتان (تربيت طلاب) توجه كنيد بيشتر
ميتوانيد به اسلام خدمت كنيد، تازه آقا شيخحسنعلي مريد يكي از شماها بود
كه آقاي بهجت ميفرمودند: منظورشان آقاي بروجردي بود.» درحالي شيخمحمود
حلي گفته بود آقا شيخحسنعلي مختصري از مطالب و عوالم داشته است که مرحوم
نخودکي اساسا همين مختصر را براي شخص ديگري قائل نيست و در نامهاي
مينويسد: «کسي باقي نمانده که يک کلمه از شرايط سلوک را بداند...
بنده امروزه ميبينم که طريق مسدود است» (نشان از بينشانها، ج1، ص 144) و
اين در صورتي است که در زمان حيات ايشان علمايي چون آيتالله قاضي، مشهور
به سير و سلوک و تدريس اخلاق و عرفان بودهاند. حاج شيخحسنعلي نخودکي در
عقايد شيعي خود بسيار راسخ بود و بسيار به آن اهميت ميداد. تنها مذهب شيعه
را قبول داشت و ميگفت: «غير از شيعه ساير فرق اسلامي کتاب خدا را پشت سر
انداختهاند» (همان، ج1، ص 182) انجام احکام را بدون قبول داشتن ولايت ائمه
بيفايده ميدانست و مينوشت: «اشتغال مجرد به نماز و روزه و ظواهر
شريعتمحمدي(ص) وقتي همراه با تمسک به ولايت اميرالمومنين(ع) نباشد،
نفعي براي انسان نخواهد داشت، مانند اهل سنت که از درک ولايت بيبهرهاند»
(همان، ص 201) و اشاعره را مشرک ميدانست. (همان، ص 183)
وي بسيار به شرع پايبند بود و ميگفت: «طريقه حقير طريقتي است که تمام
مطالب شرع را نهايت اهتمام دارد، خلاف باقي طرق که به مطالب شرعيه خيلي
بياعتنا هستند.» (همان، ص 141) و در جاي ديگر گفته بود: «حقيقت را بايد از
شريعت تحصيل نمود. حقير طالب اين مقام و سالک اين راه بوده و بستگان حقير
را نيز اعلام کنيد که حقيقت را که ما در طلب آن هستيم بايد از همين شريعت
تحصيل کنيم نه از جاي ديگر به همان نحو که ائمه (ع) رفتار نموده و مشايخ ما
تحصيل کردهاند.» (همان، ص 145) و اين پايبندي به احکام و شرع را ميتوان
در جاي جاي سخنان و نوشتههاي ايشان ديد. با اين حال «ورالدين مدرسي
چاردهي» در کتاب «سلسلههاي صوفيه ايران» حاج شيخحسنعلي نخودکي را قطب
سلسله «چشتيه» از فرق صوفيه معرفي ميکند (سلسلههاي صوفيه ايران، ص 182)
که با توجه به سخنان و نوشتههاي مرحوم نخودکي و الزام ايشان بر تقليد از
مراجع، همچنين ارادت و انس مراجع و علماي بزرگ شيعي به ايشان و تعاريف آنان
از ايشان، اين ادعا نادرست جلوه ميكند.
حاج شيخحسنعلي نخودکي اصفهاني در 17شعبان1361 قمري مطابق با هفتم شهريور
1321 شمسي در 79 سالگي در مشهد دار فاني را وداع گفت و جنازهاش در ميان
انبوه جمعيت تشييع شد و طبق وصيتش در صحن عتيق حرم امامرضا(ع) دفن شد كه
از شاگردان ايشان ميتوان به آقايان حسنعلي مرواريد، عباس قمي، محمود حلبي،
محمدباقر ملکي ميانجي، حسن مصطفوي، سيد عبدالعلي موسوي سبزواري و...
اشاره کرد.
شابک:9789648736885
تاریخ: 1391/01/21
مشاهده :
782 |