خلاصه یکی از داستان های مجموعه:
چهار برادر خانه را برای رفتن به دانشگاه ترک کردند و دکتر و وکیل شده و
پیشرفت کردند. چند سال بعد ،پس از صرف شام ، با هم مشغول گفتگو شدند و در
مورد هدایایی که توانستند برای مادر سالخورده شان که در شهری دور زندگی می
کرد ، فراهم کنند صحبت کردند.
اولی گفت:"من برای مادر خانه ای بزرگ ساخته ام"
دومی گفت:"من یک سالن تئاتر صدهزار دلاری در خانه ساخته ام"
سومی گفت:"من برای مادر یک ماشین مرسدس بنز آخرین مدل با یک راننده فرستادم"
چهارمی گفت:"گوش کنید.می دانید که مادر چقدر خواندن انجیل را دوست دارد و
می دانید که چون چشمانش ضعیف شده ،دیگر نمی تواند انجیل بخواند . من راهبی
را دیدم که از طوطی سخنگویی حرف می زد که می تواند کل انجیل را از حفظ
بخواند . 20 راهب طی 12 سال به این طوطی آموزش داده اند.من در ازای این
طوطی سالی 100هزار دلار به مدت بیست سال به کلیسا می دهم، اما می ارزد .
فقط کافی است....
تاریخ: 1391/01/22
مشاهده :
713 |